ـ مرحله اول: خواهی نخواهی، عاشقیم! (شناخت خود)
چشمانت را ببند. سری به «خود»ت یعنی به «من»ت بزن:
کششی را در درونت می بینی، کششی به سمت زیبایی ها و بزرگی ها.
اگر در هرچیزی زیبایی و بزرگی را بیابی، مجذوبش می شوی و در مقابلش خاضع؛ و این یعنی عشق.
عشقی که خواستگاه آن دل و قلب است. دلی که همواره عشق به خوبی و زیبایی، عشق به کمال و بزرگی از آن می جوشد، و محبوب و معشوقش را فریاد می کند.
آری! ما عاشق آفریده شده ایم! و لحظه ای بدون معشوق نمی توانیم زندگی کنیم و زندگیِ بدونِ معشوق برایمان پایانِ زندگی خواهد بود.
اما در عین اینکه جبراً عاشقیم، در انتخابِ معشوق آزادیم و مختار.
منشاء تفاوت انسان ها و مکتب ها و روش ها را می توان در همین تفاوت معشوق ها پیدا کرد. زیرا معشوق های ما همان محرک ها و معبودهای ما هستند که روش ها و منش های ما را می سازند و ارزش و بزرگی ما را نشان می دهند. معشوقهایِ ما همان هایی هستند که در ما اثر می گذارند و ما را به ماراه می اندازند. حرکتها و حالتهاى را کم و زیاد مىکنند، به ما امید مىدهند و یا ما را مىترسانند، شاد مىکنند و یا اندوهگین مىسازنند. خسته مىکنند و یا به شور و شوق مىکشانند.
ـ مرحله دوم: معشوقستانِ دنیا (شناخت محبوب ها و معبودها)
حال چشمانت را باز کن و نگاهی به اطرافت بیانداز؛ خدا، پول، عنوان، زیبایی ها، قدرت ها، تشویق ها و تهدیدها و هزاران عامل دیگر که در ما موثر هستند، محبوب ها و معبودهای ما هستند.« براستی محبوب واقعی ما کدامیک از اینهاست؟ »
باید برای شناخت این بت ها و معبودها، ابتدا اینهارا جمع کنیم وسپس تنظیم و دستهبندى؛ تا بتوانیم میان آنها سنجش و تعقل کنیم و به محبوب و معبود واقعی مان برسیم.
معبود ما یا «خدا»ست یا غیر او. آنچه غیراوست را «دنیا» می نامیم که:
- گاهى هوى ونفس ماست. « أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه»
- گاهى قدرتها و طاغوتها و خلقى است که ما را به خویش مىخوانند. «عبدوا الطاغوت.» «ان کان آباؤکم و ابناؤکم ...»
- گاهى زیبایىها و جلوههاى دنیایى است که ما را اسیر مىسازد. «الناس عبید الدنیا.» «و زُیِّنَ للنّاس حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ البَنِینِ و القَناطِیرِ المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ.»
- گاهى شیطانى است که وسوسه مىکند، نفس را تحریک مىنماید و دنیا را جلوه مىدهد و مرا به هرطرف مىکشاند و بنده مىسازد. «أَلَم أَعْهَدْ الَیْکُم یا بَنی آدم أَن لاتَعْبُدُوا الشِّیطان.»
ادامه دارد...
حسام الدین یزدی