جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۱۳ مطلب با موضوع «محمد رضا مهدوی» ثبت شده است

چهار قلم دار (قسمت سوم)

(عرض شد که علاقه به فوتبال و کتاب و کار تیمی دست به دست هم داد تا پای من به گود فرهنگی مسجد آقا کبیر باز شود. بعد آن جا تیم شدیم و تصمیم گرفتیم نشریه بزنیم. هم اینک ادامه ماجرا...)

محمدرضا مهدوی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چهار قلم دار (قسمت دوم)

در همه جای دنیا برای تقسیم مسئولیت قاعده‌اش این است که هر سازمان یا نهاد، بعد از اینکه یک سری وظایف و مسئولیت‌ها را برای خودش مشخص ‌کرد، آن‌ها را بین نیرو‌هایش تقسیم می‌کند. یکی می‌شود رئیس، یکی معاون فلان و دیگری مشاور بهمان و همین طور تا آخر. اما تقسیم مسئولیتی که ما در نشریه‌مان انجام دادیم، جور دیگری بود و با این خیلی فرق داشت.

محمدرضا مهدوی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

چهار قلم دار (قسمت اول)

وقتی که سری اول کارتون فوتبالیست‌ها برای بار دوم یا سوم از تلویزیون پخش ‌شد، مرا هم مثل خیلی از بچه‌های دهه هفتادی عاشق فوتبال کرد.

محمدرضا مهدوی

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

انتهایی ترین واگن اُتول دودی

هو الرفیق

از انتهایی ترین واگن اتول دودی
به راوی قصه مرد دریا
سلام؛
داستان زیبایت مرا به حاشیه کشاند. حاشیه‌ای که اصل بود. اصلی که در این عصر حسابی از آن دور مانده‌ایم.

محمدرضا مهدوی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شرح روزگار؛ دیروز، امروز، فردا

قصه ما، غصه‌ی خودباختگی ست...
این متن، جواب انتقادات و نظرات دوستان به مطلب دیروز، امروز، فردا می باشد.

محمدرضا مهدوی

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

دیروز، امروز، فردا

از نخستین تحفه های غربی‌ برای ما "سماور" بود.

آن روز آن قدر در پذیرشش عجله داشتیم که حوصله نکردیم حداقل یک بار اسمش را دقیق و شمرده شمرده بخوانیم تا بفهمیم که سماور در حقیقت سم آور است که غربی‌ها سر هم اش کرده‌اند و به خورد ما داده‌اند.

محمد رضا مهدوی

۲۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲

از کامران تا سید مرتضی

بسم رب المحبوب 

سال ۱۳۵۷ وقتی انقلاب اسلامی ایران آخرین روز های مبارزه اش علیه نظام شاهنشاهی را سپری می کرد، انقلاب دیگری نیز به وقوع پیوست. اعلامیه ای از رهبری نهضت، به دست کامران، دانشجوی رشته معماری دانشگاه تهران، افتاد. 

محمدرضا مهدوی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

به بهانه حضرت امام هادی (ع)

در عین حال که آسان است ... و در حالی که از هر چیز آرامش بخش تر است
اما
اما نمیدانم چرا نمیتوانم آغازش کنم.
فکر میکنم برای این باشد که دلم آنقدر که با شما صادق است با من نیست
برای صحبت با من، مِن و مِن اش میگیرد
اما شما
فرق میکنید

محمدرضا مهدوی

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

یک برادرانه ی نسبتاً آرام

دیگر زمانه ای که عکس رخ یارشان را در پیاله می دیدند به سر آمده. این ظرف های تفلن امروزی، خیلی زور بزنند، بتوانند یک ته دیگِ طلایی، سر نهار به آدم بدهند. جانم به خدمتت عارض شود که خیلی وقت است، جانِ این زبان بسته ها را گرفته اند. از بعد اینکه آن سیب افتاد روی کله ی آن از خدا بی خبر و او هم به سرش زد تا فیزیک را متحول کند، ما فقط با مرده ها سر و کار داریم...

محمد رضا مهدوی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱

سرت را بالا بگیر برادر

-  می شنوی چه می گوید فرات ؟

چشم هایش را باز می کند . پدر پشت سرش ایستاده است. 

نسیم ساحل، آرامش نیزار، آواز مرغ های دریایی همراه با زیر صدای قورباغه ها چند لحظه ای چشمانش را بسته نگه داشته بودند...

محمد رضا مهدوی

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰