جمعی از اعضاء کانون توحید مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیها قزوین

۱۵ مطلب با موضوع «محمد علیگو» ثبت شده است

اشتغال به سبک هیأت،تربیت به سبک آکواریوم

اشتغال به سبک هیأت،تربیت به سبک آکواریوم

«بانگاهی به ستون مسئول یکی از هیئت های فرهنگی قزوین در یکی از نشریات که متاسفانه امکان چاپ این نقد در آن نشریه فراهم نشد،نام ستون مذکور: اشتغال به سبک هیأت»

محمد علیگو

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من گم شده ام

من گم شده ام

ای گل تو به قد مایه ی آرامش من باش     رنجورم و دلگیر تو آسایش من باش

   شاید که میان من و خوبان دو عالم           از بهر توجنگی شود آمایش من باش

     زیبایی تو گر چه نصیب همگان است         مرهم بنه برسردی و گرمایش من باش

یک گل نه بهاری پی خود آورد اما             از بهر بهاری شدن آرایش من باش

  انشایم و در دفتر عشق تو نه جایم           من پر زغلط ها و تو ویرایش من باش

           «تنها» وغریب از پی ویرانه دنیا                 من گم شده ام دوست تو پیدایش من باش

 

محمد علیگو

۴۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

مقوله ی فرهنگ

به نام خدا

در بحث قبل، گفته شد که اگر فرض کنیم فرهنگ یعنی «راه زندگی» و راه زندگی را «دین» بدانیم و بپذیریم کار فرهنگی یا حداقل بخشی از آن «گسترش دین در جامعه» است، حال اگر بخواهیم عنوانی فقهی برای مقوله کار فرهنگی بیابیم شاید بتوان سه عنوان را کاندیدا کرد:1-امر به معروف و نهی از منکر 2- ارشاد و تعلیم جاهل 3- تعظیم شعائر

درباره امر به معروف مطالبی گفته شد حال ادامه بحث:

2-ارشاد و تعلیم جاهل: فقها جاهل را به دو دسته تقسیم کرده اند1- جاهل به حکم شرعی 2 – جاهل به مصداق حکم شرعی. در جهل اولی واجب می دانند عالم، جاهل را تعلیم دهد زیرا که ممکن است به تعطیل دین منجر شود. اگر نسلی آنچه درباره دین می داند به نسل بعد منتقل نکند دین از میان رفته و نسل بعد بی دین و غیر مطلع از احکام شرعی می شوند. اما جهل دوم: ظاهرا تفصیل قائل شدند که اگر موجب ضرر«جانی» یا «مالی عظیم» می شود واجب است و گر نه واجب نیست.مثلا اگر کسی نداند لباسش نجس است واجب نیست به او بگوییم اما اگر فردی به اشتباه محارب دانسته شود واجب است قاضی را مطلع کنیم.البته به نظر می رسد بخش دوم موضوعا از بحث ما خارج است(بنا بر تعریفی که از فرهنگ داشتیم)

حال نکته اینجاست که جاهل کیست؟آیا منظور جهل در مقابل علم است یا جهل در مقابل عقل؟ برای عالم کردن جاهل کافی است مطلب را به او برسانیم و تصوری را در فرد از مطلب ایجاد کنیم ولی ممکن است آن فرد نپذیرد و تصدیق نکند پس معنای وجوب می شود وجوب سعی در تصور سازی و سعی در رساندن مطلب به سمع و نظر جاهل ست.اما اگر بگوییم عاقل کردن جاهل منظور است دیگر فقط صرف تصور سازی نیست بلکه باید سعی کنیم اولا او را به تصدیق بر مطلب وا داریم یعنی توان فهم مطلب را در او رشد دهیم،موانع داخلی(فکری - نفسانی) و موانع خارجی (مثلا اقتصادی) را بر طرف کنیم وثانیا  زمینه اراده و قدرت انجام کار درست را در او افزایش داده و موانع اراده (عقل عملی) فرد را نیز برطرف کنیم.اگر به مسئله چنین نگاهی داشته باشیم مسئله در واقع تبدیل می شود به وجوب چیزی که ما آن را با عنوان تربیت می شناسیم.اینجا هم دوباره باید پرسید (چنانچه در بحث قبلی هم این سوال را داشتیم)اگر نتوان وجوب را ثابت کرد آیا می توان اشتغال به امر تربیت را مستحب دانست؟

3-تعظیم شعائر: علامه طباطبایی رحمه الله علیه می فرمایند:«شعائر جمع شعیره به معنای علامت است و شعائر خدا علامت هایی است که خداوند آنها را برای اطاعتش نصب فرمودند»

در شمول و ظهور آیه (و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب) اختلاف است.برخی استفاده وجوب از آیه را در غیر موردش (فرعی ازمسئله قربانی در حج) صحیح نمی دانند و برخی نیز در مواردی مثل ازاله نجاست از مسجد و نشر و چاپ قرآن استفاده کرده اند.

سوالی که هست به فرض ظهور آیه، آیا آن علامات باید منصوبه و تشریع شده از خدا باشد؟و در این صورت آیا این آیه ارشاد به حکم عقل در اطاعت احکام الهی است یا می تواند دایره ای وسیع تری را شامل شود؟آیا می توانیم بگوییم نصب بیلبرد نماز مصداق آیه است؟

 محمد علیگو

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مقوله ی فرهنگ

به نام خدا

در این نوشتار قصد بررسی تخصصی مقوله فرهنگ را از دیدگاه فقهی ندارم بلکه تنها انعکاسی است از ذهنیات چند ساله اخیر:

اگر فرض کنیم فرهنگ یعنی «راه زندگی» و راه زندگی را «دین» بدانیم و بپذیریم کار فرهنگی یا حداقل بخشی از آن «گسترش دین در جامعه» است، حال اگر بخواهیم عنوانی فقهی برای مقوله کار فرهنگی بیابیم شاید بتوان سه عنوان را کاندیدا کرد:1-امر به معروف و نهی از منکر 2- ارشاد و تعلیم جاهل 3- تعظیم شعائر

1-امر به معروف و نهی از منکر:یکی از شرایط این واجب الهی شناخته شده بودن(معروف بودن) آن نیکی است.تا خوبی مسئله شناخته نشده باشد امر کردن به آن وظیفه نیست.البته شاید بتوان گفت معقول هم نیست، اگر کسی خوبی کاری را نداند آیا انجام آن می تواند موجب رشد او شود؟درست است که تمام واجبات تعبدی نیست و نیاز به نیت ندارد ولی اگر فردی به اشتباه تصور کند که حفظ حجاب یعنی حقارت و جدایی از شخصیت انسانی و حال این فرد را امر به حجاب کنیم و او نیز محجبه شود آیا این عمل موجب رشد او می شود؟هر چند که ممکن است گفته شود در این حالت هم موجب رشد جامعه می شود و به تبع آن در رشد آن فرد نیز تاثیر می گذارد.

البته اینجا سوالی پیش می آید که سطح این شناخت تا چه میزان است،اگر فردی شنیده است بیرون گذاشتن موی سر حرام است اما اعتقاد قلبی دارد که خدا برای مسئله ای به این کوچکی(!) ما را عذاب نمی کند و در واقع معنای حرام را حقیقتا نمی داند و یا اینکه معنای حرام را می داند و به علت تبلیغات نادرست اعتقاد قلبی دارد که این حرفها را آخوندها(!) ساخته اند، وآیا می شود سخن را از این هم بالاتر برد و گفت کسی که حکم شرعی را می داند ولی موانع فکری دارد(مثل شبهات اعتقادی گفته شده) و یا حتی موانع خارجی دارد مثل ضعف اقتصادی،لج بازی و یا نگاه های سیاسی،این فرد معروف را در واقع نشناخته است؟(و اگر چنین گفتیم آیا باعث تعطیلی امر به معروف نشده ایم؟)

به هر حال آنچه که مسلم است وقتی امر به معروف واجب و وظیفه است که معروف واجب باشد و مستحبات و فضائل اخلاقی اگر امر به آن جایز باشد، قطعا واجب نیست(و با توجه به اولویت وجوب بر استحباب و اباحه این نکته می تواند در اولویت بندی کارهای فرهنگی راهبردی باشد)

نکته دیگر ظهور کلمه امر است.آیا در آن نگاه بالا به پایین(استعلا) لحاظ شده است (چنانچه بسیاری از بزرگان اصول فقه فرموده اند) و در نتیجه منحصر در شکل دستور است یا اینکه می توانیم معنای آن را وسعت داده تا شامل پیشنهاد و خواهش هم بشود(چنانچه از فحوای کلام شهید مطهری در کتاب ده گفتار برمی آید)

و نکته پایانی اینکه به نظر نمی رسد معروف در ادبیات دینی به معنای امر عرفی و مشهور در جامعه باشد و اگر جامعه ای عملا سخن حقی را متروک گذاشت ولو اینکه حکم شرعی آن را بداند نمی توان گفت مصداق امر به معروف نیست البته مسئله جای تامل بیشتری دارد

ادامه دارد ...

محمد علیگو

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بی قافیه

                                                  

                                                     بی قافیه

 

حتی بدون قافیه شعر تو خوب بود                         حتی برای دلخوشی یاد تو خوب بود

این روزها که از پی هم در گذشت و رفت                 بی نام تو ولی به یاد تو خوب بود

گویم به آسمان که بپرسید حال من                        آیا بدون آفتاب حال تو خوب بود؟

در این کشاکش بین هوا و دود                               جز من تنفس همه گویا که خوب بود

گرچه ز ماه روی تو محروم بوده ام                           پیغام های گاه به گاه تو خوب بود

اینجا کسی جواب صدایم نمی دهد                         گویم به خود تخلص «تنها» چه خوب بود

                                           یاصاحب الزمان ادرکنی

 محمد علیگو

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰