امیدواریم با خواندن این داستان ها در شما خوانندگان تحولی ایجاد شود و بتوانیم به شما در راستای رادمردی اندکی کمک کنیم …..انشاءالله.
کشتی در طوفان شکست و غرق شد . فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند . آن دو مرد دیدند که هیچ نمی توانند بکنند ، با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهند .پس دست به دعاشدند . برای اینکه ببینند دعای کدام بهتر مستجاب می شود به گوشه ای از جزیره رفتند .
نخست از خدا غذا خواستند .فردا ، مرد اول ، درختی یافت و از میوه ی آن درخت خورد . اما مرد دوم چیزی برای خوردن نداشت.
هفته بعد ، مرد اول از خدا همسر و همدم خواست . فردا کشتی دیگری غرق شد . زنی نجات یافت و به مرد رسید . اما مرد دوم هیچ کس را نداشت.
مرد اول از خدا خانه ، لباس و غذای بیشتری خواست فردا به صورت معجزه وار تمام چیز هایی که خواسته بود به او رسید . اما مرد دوم…
دست آخر مرد اول از خدا کشتی خواست تا او و همسرش را با خود ببرد . آن دعا هم برآورده شد . مرد خواست بدون مرد دوم از آنجا برود .
پیش خود گفت { آن مرد حتماً شایستگی نعمت های خدا را ندارد چون که به درخواست های او پاسخ داده نشد . } زمان حرکت کشتی ندا آمد :
چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی ؟ زمانی که تنها خواسته او را اجابت کردم این نعمت ها به تو رسید . او از من خواست که تمام دعاهای تو را اجابت کنم! }
یا علی
عرفان حسینی وفا
و من الله توفیق
زحمت کشیدید داستان حاوی نکات ظریف و قابل استفادة زیادی بود. انسان ها همیشه مورد این آزمایش هستند و فقط شرایط بحرانی است که این نکات را بیشتر نمایان می سازد.
پناه برخدا
التماس دعا